پا به پای تو غمو دادم رفت

باید اینجا یادگاری بنویسم از کرونا کرونای دوست نداشتنی که بهار و تابستونمونو خراب کرده و الانم پا گذاشته تو پاییز از اسفند 98 اعلام کردن این مریضی تو ایران اومده ، اون موقع میگقتن تهش تا خرداد میره و من همش با خودم حساب میکردممم اووووه چهار ماه قراره بمونه !!! الان از اون زمان 4 ماه دیگه هم گذشته و همچنان طاقت آوردیم خوبه که چند سال دیگه یادم بمونه تو چه شرایط روحی داغونی زندگی میکردیم با ماسک و ضدعفونی کردن همه چیز خسته شدم خدایا  پا به پای تو غمو دادم رفت...ادامه مطلب

وَإِن يَڪَادُ الَّذِينَ ڪَفَرُوا لَيُزْلِقُونَڪَ

بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّڪْر

وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ

وَمَا هُوَ إِلَّا ذِڪْرٌ لِّلْعَالَمِين

منو بگیر از این روزایـــــِ دَر بـــه دَر ...
از این روزا از این شبآیِ بی ثمر ..
منو ببر به خاطرآت ِ رفتمون ...
روزایی که تو جآ گذاشتی پشتِ سر ...

پا به پای تو غمو دادم رفت...

یه روزی 9 سال پیش که همو دیدیم تو شهریور ماه حتی یک درصد هم فکرشو نمیکردم بشیم همه چیز هم ، فکرشم نمیکردم بتونم با یه نفر بمونم و با همه چی زندگی بسازم که فقط باهاش آرامش داشته باشم باورم نمیشه ا پا به پای تو غمو دادم رفت...ادامه مطلب

چقدر عجیبه که تو این روزای زندگیم هیچ کس رو ندارم باهاش حرف بزنم چقدر عجیبه که هیییچ کس نیس باهاش حتی یه بیرون ساده برم چقدر همه هستن و هیچ کس نیست امسال هم گذشت اصلا اصلا ذوقی واسه عید ندارم واقعا سا پا به پای تو غمو دادم رفت...ادامه مطلب

چقدر اینجارو دوس دارم  وقتی این صفحه رو باز میکنم میرم به خاطرات دوستیمون ، اون 4 & پا به پای تو غمو دادم رفت...ادامه مطلب

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصور پا به پای تو غمو دادم رفت...ادامه مطلب

کاش اینجا مثل قبل بود تا با جزییات مینوشتم همه چیزودر خال حاضر یه کار تقریبا پاره وقت دارم که سرمو گرم میکنه ، کار کردن با بچه ها خیلی خوبه با اینکه سختیاش زیاده و خیییلی از آدم انرژی میگیرهورزش و باشگاه رو مرتب میرم و دیگه حسابی معتاد شدم ، تقریبا 4 روز در هفته ورزش میکنم حالمو خوب میکنهاینروزا وقتم آزاده تا یک هفته تقریبا ، ماه دیگه تولد همسره و فعلا هیچ پا به پای تو غمو دادم رفت...ادامه مطلب

اینروزا خیلی خیلی یاد دوران دوستیمون میوفتم .. چقددددر رضای خوبی بودی واسم .. چقدر لحظه های قشنگی داشتیم .. هر چقدر من لجباز و سرتق و بی اعصاب بودم تو مهربون و صبور و آروم و عاشق بودی :) گاهی بهت میگم دلم واسه رضای اون 4 سال تنگه .. واسه اینکه هر دقیقه نازمو بکشه تو مریضیا و ناراحتیام بی هیچ حرفی سنگ صبورم باشه کنارم باشه .. اون موقع ها یه جوره خیییلی بی حاشیه ای کنارم میموندی .. به نظرت من دست نیافتنی ترین دختر دنیا بودم .. اگه یه ذره ناراحت میشدم خودتو میرسوندی و فقط میخواستی خوشحالم کنی .. چقدر خوبه که بهم رسیدیم :) چقدر خوشحالم دارمت :) چقدر خوبه اینهمه خاطره خوب واسم ساختی ازدواج قشنگیای خودشو داره .. کنار هم بودن خیلی شیرینه .. اینکه میدونی همیشه کنار همیم .. راستش من دیگه زیادی دختر خوبی شدم .. خیلی صبور و آروم .. شاید همین تغییراتم باعث شده خیال رضا تا حدودی راحت باشه و با خیال راحت به کارش فکر کنه و به آیندمون  یکی ا زمشکلات عمده ازدواج کردن ورود خانواده ها به رابطه ی آدمه :( حالا ما اصلا مشکلات و مسایلمونو نمیگیم .. همه کارامونو دوتایی انجام میدیم .. اگرم دعوایی میشه دوتایی حلش میکنیم ولی بازم همین که کلی اخلاقا و نگرش های خانواده ها متفاوتن باعث ناراحتیه :(( من خیلی از این موضوع ناراحتم دلم میخواد همه چی درست باشه .. دلم میخواد وقتی میریم پیش خانواده هامون فق پا به پای تو غمو دادم رفت...ادامه مطلب

چقدر حس خوبیه بدونی ناهار تو یخچال داری ، از روز قبل هم تیمزکاری خونه رو انجام داده باشی و امروز کااامل واسه خودت باشی  البته اگه گلو درد و سرماخوردگی بذاره ، دیشب خیلی بد خوابیدم همش بیدار میشدم میرفتم آب میخوردم گلوم بهتر شه ،  وقتی خونه خودتی و مامانت پیشت نیست دیگه نمیتونی همش بیوفتی تو جا و ناز کنی :) صبح بیدار شدم واسه همسر صبحونه آماده کردم باهم خوردیم بعدشم پریدم تو تخت و کتاب خوندم و سعی کردم به حال بدم فکر نکنم ، اما دیدم نمیشه یه قوری بزرگ دمنوش و عسل درست کردم و گذاشتم کنارم شاید بهتر شم متاسفانه این پاییز من نمیتونم برم پیاده روی و از هوا لذت ببرم ، خونه ی ما یه جای تقریبا آروم و خلوته که هنوز نتونستم خودم تنها برم بیرون و کشفش کنم ، حتما باید ماشین داشته باشی  ولی باشگاهمو مرتب میرم خیلی حس خوبی بهم میده ، دلم میخواد سنگین تر و شدید تر ورزش کنم ولی میترسم آسیب ببینم :)) مربیمو دوس دارم اونم همممممش در حال تعریف کردن از منه هر لحظه میگه بچه ها به نیلو نگاه کنین ، مثل اون انجام بدین ، بدووون نقص :)  امسال محرم بعد از چندین سال رفتم هییت و فکرشم نمیکردم حالمو خوب کنه اون فضا ، ولی عاشورا تاسوعا تنهایی خونه موندم و همسر رفت هییت خودشون واسم غذا میاورد باهم میخوردیم منم واسه خودم تو خونه تی وی میدیدم  یادم نمیاد کدوم خاطره هامونو گفتم اینجا ولی الان هیچی به ذهن پا به پای تو غمو دادم رفت...ادامه مطلب

چقدر اینجارو دوس داشتم  چقدر حرف میزدیم با هم دیگه با دوستام با آدمای مهربون و بی حاشیه چقدر سوت و کوره خلوته علیرضا اگه اینجارو میخونی من نمیدونم کجای وبلاگت باید واست کامنت بذارم  ما هستیم ، زندگی میکنیم ، یه سری اتفاقای ناراحت کننده واسه کار همسرز پیش اومد یک ماهی داغون و درگیر و نگران بودیم ، خیلی شرایط سختی بود هنوزم درست نشده ولی خداروشکر اتفاقای بدتری نیوفتاد منم هنوز خانه دارم :) تو خونه و پا به پای تو غمو دادم رفت...ادامه مطلب